تغلق شاهیان
تُغْلُقْ شاهیان، خاندانی از سلاطین مسلمان دهلی که حدود یک سده(720-815ق/ 1320-1412م) بر قلمرو نسبتاً وسیعی در شبه قاره فرمان راندند. بنیانگذار این سلسله،غیاثالدین تغلق (سل 720-725ق/ 1320-1325م) فرزند تغلق خان و متعلق به یکی از قبایل ترک ساکن نواحی مرزی شبه قارۀ هند و آسیای مرکزی بود.
تغلقخان پس از مهاجرت به هند،به خدمت سلطان غیاثالدین بَلْبَن (سل 664-686ق/ 1266-1287م) درآمد و همانجا ماند. چون به اقرب احتمال مادر غیاثالدین از هندوهای طایفۀ جات (یا جاط، جط، جَت) بود (فرشته، 1/ 130؛ هیگ، «پنج پرسش...»، 320-321؛ مانْسینگه، 419)، به نظر میرسد که وی در همین دیار زاده شد و رشد کرد.
پس از قتل قطبالدین مبارک شاه خلجی (716ق/ 1316م)، ناصرالدین خسروشاه بر تخت نشست، اما غیاثالدین تغلق بر او شورید و در پی قتل ناصرالدین خسرو، خود در شعبان 720 رشتۀ امور را در دست گرفت (ابن بطوطه، 197؛ فرشته، همانجا؛ داف، 215). دورۀ کوتاه پادشاهی او صرف رویارویی با مخالفان و نظم بخشیدن به اوضاع آشفتۀ قلمرو دولت دهلی شد (برنی، 425؛ فرشته، همانجا). فتح بیدر، ورنکل (اَرَنکَل) که به سلطانپور تغییر نام یافت، تِلنگانه (تلنگ) و وَرانگال، و انعقاد قرارداد صلح با سلطان ناصرالدین فرزند غیاثالدین بلبن در 724ق/ 1324م (برنی،446،449-451؛فرشته، 1/ 130-131؛ بدائونی، 1/ 222؛ نهاوندی، 1/ 343، هیگ، همان، 323) از جمله کارهای سیاسی او بود.
دورۀ سلطنت غیاثالدین به درازا نکشید و او در ربیعالاول 725/ فوریۀ 1325 بر اثر فرو ریختن سقف جایگاهی که پسرش الغخان ساخته بود، زیر آوار جان سپرد. برخی نویسندگان این حادثه را سوءقصد دانستهاند، اما فرشته با این نظر مخالف است (نک : 1/ 132؛ برنی، 452؛ داف، 217؛ نیز نک : نهاوندی، 1/ 344). غیاثالدین تغلق شاه اول ملقب به غازی ملک را پادشاهی عادل، مدبر، شجاع، متدین و پشتیبان علما و دانشمندان دانستهاند که در مدتی کوتاه توانست در قلمرو خود آرامش و نظم برقرار سازد (برنی، 426-428، 441-442).
پس از او پسرش غیاثالدین الغخان با عنوان سلطان محمد (سل 725-752ق/ 1325-1351م) به سلطنت نشست. در دورۀ حکمرانی او سلطنت تغلق شاهیان به اوج قدرت خود رسید. دیدگاههای توسعهطلبانه و افکار اقتصادی و اجتماعی او، تحولات بزرگی در قلمرو سلطنت دهلی به وجود آورد. او در آغاز کار با شورشهایی مانند شورش بهاءالدین گرشاسپ روبهرو شد که با قساوت آن را سرکوب کرد (فرشته، 1/ 135؛ مجومدار، «محمد بن تغلق»، 61-63).
اگرچه سلطان محمد موفق شد با گسترش قلمرو حاکمیت خود و سازماندهی امور مالی و مالیاتی، خزانههای آباد و ثروتمند ایجاد کند (نک : برنی، 467، 469؛ داف، همانجا)، اما به کارهایی دست زد که ضربههای جبرانناپذیری به بافت اقتصادی و اجتماعی قلمرو خود وارد آورد. کوچاندن اجباری مردم دهلی به دِواگیری (دئوگیری) که به دولتآباد تغییر نام داده بود، در 727ق/ 1327م (نک : برنی، 474؛ نهاوندی، 1/ 348)؛ افزایش خراج میانْ دوآب؛ ضرب سکههای مسین به جای سکههای طلا و نقره و کوشش برای ترویج آن که با شکست روبهرو شد و خسارتی بزرگ به بار آورد؛ نقشۀ لشکرکشی به خراسان و ماوراءالنهر که موجب صرف هزینۀ بسیار برای تجهیز سپاه شد و نتیجهای در بر نداشت؛ فرستادن سپاه برای فتح نواحی کوهستانی مرز هندوچین؛ اعمال مجازاتهای سنگین برای اجرای قوانین، از عوامل اصلی ناخشنودی مردم و درنتیجه بروز اغتشاش در نواحی مختلف قلمرو او بود (نک : برنی، 473-474، 476-478؛ فرشته، 1/ 134-135؛ نهاوندی، 1/ 347-348). قحطی شدید 7 ساله و شیوع وبا در 736ق/ 1336م که تا دهلی نیز کشانده شد، از دیگر عوامل تهی شدن خزانۀ دولت و از دست رفتن سلطۀ حکومت بر بسیاری از مناطق شد (برنی، 471، 473؛ فرشته، 1/ 138؛ نهاوندی، همانجا؛ EI2, X/ 591). استقلال دکن به دست حسن گانگو که با عنوان بهمن شاه (ﻫ م) سلسلۀ بهمن شاهیان را بنیان گذاشت (نک : فرشته، 1/ 143؛ نهاوندی، 1/ 361؛ طباطبا، 1/ 12-14؛ مانسینگه، 420) و استقلال بنگال که با تشکیل سلسلۀ الیاس شاهیان (ه م) به رهبری شمسالدین الیاس شاه (حک 743-759ق/ 1342-1358م) از وقایع دورۀ سلطان محمد بود.
سلطان محمد نخستین سلطان تغلق شاهی است که با خلیفۀ عباسی در مصر ارتباط برقرار کرد و در 744ق/ 1343م خلیفه، منشور حکومت و خلعت برای وی فرستاد. به دستور سلطان او نام پادشاهان دهلی را که از خلیفه منشور حکومت نداشتند، ازجمله پدر خود را از خطبه بینداخت (فرشته، 1/ 138-139؛ نهاوندی، 1/ 354). سلطان محمد در محرم 752 نزدیک تهته (تته/ تتهه) درگذشت (برنی، 525؛ نهاوندی، 1/ 362). اوصاف ضد و نقیضی برای سلطان محمد آوردهاند (نک : برنی، 466-467؛ فرشته، 1/ 133)، به هر حال میتوان گفت که وی پادشاهی بلندپرواز، جسور و توسعهطلب بود که برای دستیابی به اهداف خود از هیچ کوشش و سختگیری خودداری نمیکرد. او در نگارش فارسی و عربی تبحر داشت، به فارسی شعر میسرود، در علوم مختلف دستی داشت و در خوشنویسی ماهر بود (برنی، 463؛ فرشته، همانجا).
پس از سلطان محمد، عموزادۀ او، فیروزشاه سوم (سل 752- رمضان 790ق/ 1351ـ سپتامبر 1388م)، به اصرار گروهی از بزرگان و نظامیان بر تخت سلطنت جلوس کرد(برنی، 529، 531-532، 535-536؛ سیهرندی، 118؛ هیگ، «پادشاهی فیروز...»، 173). او نخست با مخالفت خواجه جهان (ملک احمد ایاز)، دولتمرد برجستۀ سلطان محمد، مواجه شد. خواجه جهان بیدرنگ پس از مرگ سلطان محمد، پسر6-7 سالۀ ظاهراً «مجهولالنسبی» را در دهلی فرزند سلطان تازه درگذشته خوانده، و او را با عنوان سلطان غیاثالدین محمودشاه بر تخت نشانده بود. این غائله با حمایت امرا از فیروزشاه و تسلیم خواجه جهان خاتمه یافت. عدالت جویی و نرمخویی فیروزشاه پس از سختگیریهای سلطان محمد، خشنودی مردم و درنتیجه، آرامش سیاسی و اجتماعی را به دنبال داشت (برنی، 531، 539، 545، 554-555؛ سیهرندی، 120، 122، 140).
فیروزشاه در سیاست داخلی، 3 اصل مهم را دنبال میکرد: ممنوعیت مجازات مردم که در دورۀ سلطان محمد بسیار رواج داشت؛ جمعآوری مالیات با توجه به استطاعت مردم؛ و واگذاری حکومت ولایات به افراد لایق و متدین (فرشته، 1/ 150؛ نهاوندی، 1/ 378). فیروزشاه در 756ق/ 1355م از خلیفۀ مصر خلعت دریافت کرد و به خطاب «سیدالسلاطین» نایل آمد (فیروزشاه، 18؛ سیهرندی، 126؛ فرشته، 1/ 146)، و دستور داد تا نام پادشاهانی را که از خطبهها انداخته بودند، دوباره یاد کنند (فیروزشاه، 4-5).
او دوبار در 754ق/ 1353م و 760ق/ 1359م به بنگال لشکر کشید که هر بار با مبادلۀ هدایای بسیار با الیاس شاهیان صلح کرد (سیهرندی، 124-126؛ احمد، 3/ 263-264؛ هیگ، «پادشاهی بنگال»، 263-264). لشکرکشی به اُریسا در 761ق/ 1360م و تصرف نگرکوت که به نام سلطان محمد به محمدآباد موسوم شد (نهاوندی، 1/ 372؛ EI2, X/ 593)، از دیگر پیروزیهای نظامی فیروزشـاه بود. سالهای پایانـی زندگی او با ضعف حکومت همراه بود.
فیروزشاه در حدود 90 سالگی درگذشت (سیهرندی، 140-141؛ قس: نهاوندی، 1/ 378). آنگاه نوادۀ او تغلق، پسر فتحخان با عنوان سلطان غیاثالدین تغلق شاه دوم (سل 790-791ق/ 1388-1389م) به سلطنت نشست (سیهرندی، 141؛ نهاوندی، 1/ 381). اما جوانی و بیمناکیِ وی از بحرانهای سیاسی، او را به اخذ تصمیمات نادرست واداشت و این خود به آشفتگی اوضاع افزود، تا جایی که ابوبکر، دیگر نوادۀ فیروزشاه با مشارکت ملک رکنالدین نایب وزیر و امرای دیگر علیه سلطان طغیان کردند و سلطان که غافلگیر شده بود، به هنگام گریز از دهلی به دست مخالفان کشته شد. مدت سلطنت او را به اختلاف بین 5 تا 6 ماه و چند روز دانستهاند (سیهرندی، 143؛ فرشته، 1/ 151؛ نهاوندی، 1/ 382؛ هیگ، «پادشاهی فیروز»، 189-190).
پس از غیاثالدین، ابوبکر شاه (سل 791-792ق/ 1389-1390م) بر تخت نشست. او رقیبی سرسخت چون ناصرالدین محمد، فرزند فیروزشاه، را در برابر خود داشت. ناصرالدین محمد که پیش از این به سبب اختلاف با پدر متواری بود، از نگرکوت به سامانه آمد و بر تخت سلطنت جلوس کرد و با حمایت گروهی از امرا و سوارانی که تا نزدیکی دهلی شمار آنها به ٥٠ هزار تن رسیده بود، قصر جهاننما را گرفت و همانجا ماند (سیهرندی، 145؛ فرشته، 1/ 152؛ نهاوندی، همانجا؛ هیگ، همان، 190). ناصرالدین محمدشاه دوبار در میانْدوآب و کندلی از لشکریان ابوبکر شاه شکست خورد؛ با این حال، حاکمیت وی در نواحی شمال دهلی و چند شهر مهم از جمله ملتان و لاهور به رسمیت شناخته شد (هیگ، همانجا).
ابوبکر شاه در پی حمایت امرا از ناصرالدین محمد شاه، سرانجام از دهلی خارج و به سوی میوات رفت (فرشته، 1/ 153؛ هیگ، همان، 191) و ناصرالدین محمد شاه وارد دهلی شد. ابوبکر شاه که توسط تعقیب کنندگان دستگیر شده بود، به میروت فرستاده شد و همانجا در حبس درگذشت. مدت پادشاهی او یک سال و نیم بود (سیهرندی، 149-150؛ فرشته، همانجا). دورۀ کوتاه پادشاهی ناصرالدین محمد شاه (سل 792-796ق/ 1390-1394م)، صرف مقابله با مخالفان و سرکوب شورشهایی شد که در نقاط مختلف روی میداد. او پس از سرکوب شورشهای گجرات و هندوهای اِتاوَه در 796ق به جالیسر (جتیسر) بازگشت و قلعۀ جدید محمدآباد را بنا نهاد و زمانی که پسرش همایون خان را برای فرو نشاندن شورش پنجاب راهی میکرد، خود در 17 ربیعالاول همان سال در جالیسر درگذشت (سیهرندی، 154؛ فرشته، همانجا؛ هیگ، همان، 192). جسد وی را به دهلی بردند و در جوار آرامگاه پدرش به خاک سپردند (فرشته، 1/ 154).
همایون خان فرزند میانی ناصرالدین محمدشاه با عنوان علاءالدین سکندر شاه (حک 796ق) جانشین پدر شد. اما پس از یک ماه و نیم حکومت، بر اثر بیماری درگذشت(سیهرندی، 155؛ فرشته، همانجا؛ نهاوندی، 1/ 389). ناصرالدین محمودشاه، پسر کوچک ناصرالدین محمدشاه پس از 15 روز اختلاف میان امرا و با سعی خواجه جهان در جمادیالاول 796 بر تخت نشست. او مقرب الملک را با عنوان مقرب خان ولیعهد خود کـرد. در این روزگار کـه شورشهایی در قلمـرو حکومت تغلق ـ شاهیان پدید آمده بود، خواجه جهان با عنوان «سلطان الشرق»، مأموریت آرام کردن شورشیان را برعهده گرفت و موفق شد تا «زمینداران» شورشی قنوج تا بهار را مطیع سازد (سیهرندی، 156-157؛ فرشته، نهاوندی، همانجاها).
در کشاکشهای میان مقربخان و سعادت خان که از امرای برجسته بود، سعادت خان به فیروزآباد رفت و با گروهی دیگر از امرا، نصرخان، یکی از پسران فیروزشاه را با عنوان ناصرالدین نصرت شاه در 797ق/ 1395م بر تخت نشاند (سیهرندی، 158-159؛ فرشته، 1/ 154-155). جنگ میان دو پادشاه دهلی و فیروزآباد 3 سال طول کشید و در این مدت امرا و ملوک ولایات مختلف به استقلالخواهی برآمدند (سیهرندی، 160-161؛ فرشته، 1/ 155؛ نهاوندی، 1/ 391-392). با کوششهای اقبال خان، یکی از امرای ولایات، سلطان ناصرالدین نصرت شاه به فیروزآباد رفت و اقبال خان هم مقرب خان را کشت و به نام محمودشاه، امور پادشاهی را در دست گرفت (سیهرندی، 164؛ نهاوندی، 1/ 394). در این زمان که امیر تیمور گورکانی تهاجم به هند را آغاز کرده بود، در جمادیالاول 801/ ژانویۀ 1399 به فیروزآباد رسید. محمودشاه به گجرات گریخت و دهلی به دست تیمور افتاد (نک : سیهرندی، 165-166؛ نهاوندی، همانجا). دو ماه پس از مراجعت تیمور، سلطان ناصرالدین نصرت شاه بازگشت و دهلی ویران شده را باز پس گرفت. اما با قدرت یافتن روزافزون اقبال خان وی به ناگزیر دهلی را به سوی میوات ترک کرد و سرانجام همانجا درگذشت (سیهرندی، 167-168).
از این پس دهلی چندگاهی دردست اقبال خان بود تا در 804ق محمودشاه دوباره به این شهر بازگشت. اگرچه اقبال خان ظاهراً پادشاهی وی را پذیرفت، اما هراس محمودشاه از او سبب شد تا برای پیوستن به سلطان ابراهیم شرقی پسر خواجه جهان، از سلاطین جونپور (سل 803-844ق/ 1401-1440م) قدام کند. محمودشاه در این کار موفق نشد، ولی قنوج را تصرف کرد و همانجا ماند. پس از قتل اقبال خان در 806ق، محمود شاه در 808ق/ 1405م به دهلی بازگشت و دوباره بر تخت سلطنت نشست(نهاوندی، 1/ 395، 397، 399؛ مجومدار، «حمله...»، 121). قلمرو او در این زمان بسیار محدود بود و پس از یک سلسله درگیریهای جزئی با ملوک و امرای ولایات دیگر سرانجام در 815ق/ 1412م در دهلی درگذشت و با مرگ او دولت تغلق شاهیان پایان یافت. مدت سلطنت صوری محمودشاه 20 سال و دو ماه بود (نهاوندی، 1/ 402). پس از درگذشت او باقیماندۀ نواحی تحت فرمان تغلق شاهیان میان امرای ولایات تقسیم شد (نک : سیهرندی، 168-169).
فرهنگ و هنر
در دورۀنسبتاً طولانیحکمرواییتغلقشاهیان، نوع نگرش و علائق خاص هریک از سلاطین، عامل مهمی در تحولات اجتماعی و فرهنگی بود. غیاثالدین تغلق یکم به اصلاحات اجتماعی بسیار اهمیت میداد تا جایی که در دورۀ وی حتى برای متکدیان نیز شغل ایجاد شد (نک : برنی، 436). شمار بسیاری از شعرا و نویسندگان از حمایت سلطان برخوردار بودند که از آن میان میتوان امیرخسرو دهلوی را نام برد که تغلق نامۀ خود را به نام این سلطان سرود (فرشته، 1/ 132). سلطان محمد نیز پشتیبان شعرا و ادبا بود. فیروزشاه همین روش را ادامه داد و برای صوفیان و دانشمندان مقرری تعیین کرد (برنی، 559- 560؛ EI2,X/ 593).
در این دوران هنرهای مختلف بهویژه معماری پیشرفت چشمگیری داشت که گسترش قلمرو تغلق شاهیان و رونق اقتصادی و رفاه اجتماعی، بهویژه در دورۀ سلطان محمد و فیروزشاه از علل مهم آن بود. ۳ سلطان نخست این سلسله به بنای ابنیۀ عامالمنفعه، بهویژه مساجد، علاقهای خاص داشتند. از برجستهترین بناهای دورۀ غیاثالدین تغلق شاه یکم میتوان از قلعۀ تغلقآباد نام برد (فرشته، 1/ 130؛ نهاوندی، 1/ 341). سلطان محمد نیز مانند پدر بانی ابنیۀ مختلف بود. بنای سدی مستحکم با دریچۀ آب بند عظیم و مسجد جامع که تأثیر معماری ایوانهای ایرانی در آن بسیار مشهود بود، و شهر دولتآباد در دکن از آثار دورۀ اوست. اما عصر فیروزشاه از لحاظ معماری و ساخت بناهای بسیار، از جایگاهی ویژه برخوردار است. فیروزشاه به احداث باغها و کانالهای آبیاری و ساختن مساجد، مدارس و بناهای مختلف دیگر شهرت داشت (مانسینگه، 420). وی برای هر یک از عمارات وقفنامهای نوشت و موقوفاتی برای آنها تعیین کرد. او شرح نسبتاً مفصل این ابنیه را در رسالۀ خود موسوم به فتوحات فیروزشاهی آورده است (ص 11-16؛ نیز نک : برنی، 558-586). از میان این بناها میتوان از شهر فیروزآباد که در 757ق/ 1356م و مسجدجامع که در 753ق ساخته شد، و نیز مدرسۀ فیروزشاهی نام برد (برنی، 562، 565-566؛ سیهرندی، 125-126؛ فرشته، 1/ 146). از دیگر اقدامات وی انتقال ستونهای امپراتوری اَشوکا به دهلی و استفاده از آنها در بناهای این شهر بود. عظمت و زیبایی بناهای تغلق شاهیان بدان حد بود که ستایش تیمور را به هنگام اشغال دهلی برانگیخت (EI2, X/ 594).
مآخذ
ابن بطوطه، رحلة، به کوشش طلال حرب، بیروت، 1407ق/ 1987م؛ احمد، نظام الدین، طبقات اکبری، کلکته، 1927م؛ بدائونی، عبدالقادر، منتخب التواریخ، به کوشش احمدعلی صاحب و کبیرالدین احمد، کلکته، 1868-1869م؛ برنی، ضیاءالدین، تاریخ فیروزشاهی، به کوشش سیداحمد خان و دیگران، کلکته، 1862م؛ سیهرندی، یحیى، تاریخ مبارک شاهی، به کوشش محمد هدایت حسین، کلکته، 1931م؛ طباطبا، علی، برهان مآثر، دهلی، 1355ق/ 1936م؛ فرشته، محمدقاسم، تاریخ، لکهنو، 1864م؛ فیروزشاه، فتوحات فیروزشاهی، به کوشش شیخ عبدالرشید، علیگره، 1954م؛ نهاوندی، عبدالباقی، مآثر رحیمی، به کوشش محمد هدایت حسین، کلکته، 1925م؛ نیز: